Let's Call Here Home

Let's Call Here Home

𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Wednesday, 5 Mordad 1401، 07:12 PM

•کریسالیزم༄

خلوت نیازهای مبهم

 

قصری در آسمان،خانه ای چوبی میان جاده های غبار آلود،گیتارهای بدون صدا و فقدان آرامش ابدی

زاییده کلیشه های همیشگی ولی نمو در جریان خلاف افکارnull

*فکر کنم از وقتی دیدمت معنی واقعی کلمه خونه رو فهمیدم...

 

اینجا برای ماست؛ درواقع همون عبارت معروف که میگه:هیچ جا خونه خود آدم نمیشه!

 

 
Numb Little Bug
Album
By Em Beihold

Magic Spirit
-- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! × 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! × 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! × -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎 -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎 .... .=. -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎 -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎 -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! × عشق کتابツ مون چایلد (هیرای) 𝑯𝒚𝒆𝒐𝒏 𝒓𝒊 Alone Enola -‌‌ آقای  آبی eve Ayame ✧*。 barsam mohamadee ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Wednesday, 6 Ordibehesht 1402، 08:27 PM

Join our world

های همگی:")

بچه ها میدونم نیستم و الانم نباید این پست رو میذاشتم ولی خب...فعلا من و کای خواستیم یه دنیای جدید توی اینستاگرام بسازیم...

یه دنیا که توش کتابامونم هست

اگه میخواین میتونین شما هم اونجارو مثل خونه خودتون بدونین

llutical

آیدی پیجمونه...دلم میخواد نظرات قشنگتونو اونجا هم ببینم و بخونم...ایده هاتونم دوست دارم برام بفرستین

*اینجا که اومدم دیدم کلی ستاره قشنگ دارین که برام روشن شدن ولی فکر نمیکنم فعلا بتونم نگاشون بکنم...

خلاصه که مرسی از همتووونT-T

Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Friday, 26 Esfand 1401، 08:57 PM

-یازدَه لَبخَندِ1401-

 

کسی منو برای انجام دادن این چالش دعوت نکرده و هیچ ایده ای ندارم که چجوری این چالش انجام میشه...فکرکنم از اسمش مشخضه...یازده تا از چیزایی که باعث شدن لبخند بزنم رو مینویسم. راستش من زیاد لبخند واقعی نمیزنم...چیزی که بتونه از ته دلم خوشحالم کنه؟فکر نمیکنم تعدادش به یازده تا برسه...ولی تلاشمو میکنم^^

𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ 𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ 𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ Kai .. Ayame ✧*。
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Wednesday, 17 Esfand 1401، 08:15 PM

برام بخونش

میخواستم بیشتر منتظر بمونم ولی اینکارو نکردم؛ هرچند که بهم گفتی اگه لفتش میدادم تو اونجا بودی که زودتر از من برام بنویسی

وقتی که توی ایستگاه انتظار، منتظر رسیدن اتوبوس به مقصد تو بودم، سوار اتوبوس اشتباهی نشدم، فقط میخواستم ببینم چرا چراغای اون اتوبوس روشن نبود.من نترسیدم و روی یکی از صندلیا نشستم. وقتی غرق تاریکی کامل شدیم و دستمو به طرف چراغ قوه توی کیفم بردم،جلومو گرفتی و آروم آروم نشونم دادی که من توی تاریکی تو میدرخشم و همین کافیه.

~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ 𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ 𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ 𝘴𝘢𝘩𝘢𝘳 𝘏𝘢𝘴𝘵𝘢𝘮 Bella ʾ ִֶָ𖥔 ݁ Kai .. زی زی گولو  بلاسم 𝑺𝒆𝒕𝒂𝒚𝒆𝒔𝒉 🌙🤍 MIZUKI .=.
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Wednesday, 5 Bahman 1401، 09:45 PM

sᴏᴄɪᴀʟ ᴀɴxɪᴇᴛʏ

 

من برنگشتم؛اصلا حس میکنم معنی برگشتن یادم رفته

ولی اینو میدونم که حاضر نیستم هیچوقت به اون روزی برگردم که یه ماشینی دنبالم راه افتاده بود...یا حتی به دیروزم...دلم نمیخواد به هیچکدوم از حاطرات گذشته هام برگردم

~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ صاد نون Ayame ✧*。 MIZUKI .=.  سیسو  - زری シ‌‌‌ Bella ʾ ִֶָ𖥔 ݁ زی زی گولو  بلاسم کالیستا ‌ ‌
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Saturday, 12 Shahrivar 1401، 10:40 AM

بهش فکر نکن

 

شاید حق با تو باشد و اگر بمیرم همه چیز آسانتر شود اما میترسم که حتی مرگم نیز اوضاع را آشفته و ویران کند.

چقدر لحظات غریبم برایم آشناتر از همیشه است؛حتی اگر پایانی متفاوت داشته باشد، پایان من همانی خواهد بود که در باتلاق آن فرو رفته ام.

اگر چراغی برای غم هایم باشد،تاریکی ای در عمق آن رخنه خواهد کرد که چشمان امید درونم را کوری ممتد فرا بگیرد.

🎼  کالیستا 🎼  کالیستا 🎼  کالیستا 🎼  کالیستا زری ... جیران کمندی 🎼  کالیستا 🎼  کالیستا 🎼  کالیستا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 جیران کمندی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 جیران کمندی 𝑯𝒚𝒆𝒐𝒏 𝒓𝒊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 زی زی گولو  بلاسم Amir chaqamirza
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Tuesday, 8 Shahrivar 1401، 12:11 AM

میشود لطفا بغلت کنم؟

دست هایم را به همدیگر میکوبم و یک "آخیش" بلند میگویم!

برای خستگی تمام آن روزهایی که منتظر تمام شدنشان بودی...انتظار برای شادی دیدن من با تو...برای خیالبافی هایت که آینده ام را رقم میزنند.

می آیم و خسته تر از همیشه بغلت میکنم و لبخندم را برایت میدهم. دستانت را به سمتم دراز میکنی و با همان تن صدای خش دارت میگویی:

"خب دیگه حالا میتونم زیاد ببینمت!"

و من میخندم.

میگویی که ای کاش میتوانستی بهتر از این ها باشی اما بیماری ات امان نمیدهد و باز هم گله و شکایتت را شروع میکنی و من در جوابت فقط همان لبخند هارا میدهم...همان هایی که بعدش میگویم:

"بیخیال تو خوب میشی"

مون چایلد (هیرای) عشق کتابツ جیران کمندی ناشناس جیران کمندی ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Monday, 31 Mordad 1401، 12:35 PM

دیگر نمیخواهم من باشم

 

این قصه جای تو نیست؛جای من هم نیست.

با خود میگویم شاید وقتش رسیده نقاب شجاعت را بر زمین بگذرام ولی بعد به یاد می آورم هیچ اهمیتی ندارد شجاع یا ترسو باشم، برای دیگران همیشه "من" باقی میمانم. این "من" گاه تو خالی است و گاهی پر از حرف های بی محابای دل های به اصطلاح پاک.

اینان که خالق من هستند، برایم موعظه دلسوزی و مهربانی میخوانند اما کمتر چیزی که به چشم میخورد همین نشانه هاست.فکر میکنم وقت آن رسیده که به یاد اشعار حافظ، نالیدن از بیگانگان را متوقف کنم چرا که آشنایان بیش از آنکه مستحقش باشم، برایم جامه درد دوختند

جیران کمندی جیران کمندی 𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐ ‌‌‌‌‌Anima ‌‌‌‌‌ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠 ‌‌‌‌‌Anima ‌‌‌‌‌ زی زی گولو  بلاسم زی زی گولو  بلاسم ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ Amir chaqamirza
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Monday, 17 Mordad 1401، 08:39 AM

یه موقت همیشگی

های همگی!

میخوام توی این پست کمالگرایی رو بذارم کنار و همینجوری واستون بنویسم...چون الان میخوام یه آدم کمالگرای دیگه رو بهتون معرفی کنم...البته راستشو بخواین کمالگراییش از من کمتره ولی کم و بیش هم اندازه ان:")

حالا شاید اینجا هم اندازه باشیم، ولی مثلما توی قدامون اینجوری نیست و من بخوامم نمیتونم بهش برسم...

نمیدونم توی بیان چندتا زوج هستن که وبلاگ مشترک دارن یا باهم مینویسن، ولی خب بیاین ما رو بعنوان یه کاپل دیگه بپذیرین:")

*چقدر اینجوری گفتنش یجوریه...لعنتی من هیچ دلم نمیخواد این اسم رو روی خودمون بذارم به مولا یجوریه...

𝑯𝒚𝒆𝒐𝒏 𝒓𝒊 ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
Last Comments :
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Saturday, 15 Mordad 1401، 10:23 AM

بیشتر بمان

 

من متاسفم

قسم میخورم که هستم!

برای ترد شدن ها؛ آزردگی هایی که برای من اما به تقصیر من بود. همه و همه اش. مشخصا شکستن ها و خورد شدن ها هم جزو این پناهگاهی هستن که برای پناهنده های دارای همین شرایط بوجود اومدن

اینجا دلی خوابیده که نمیشه اسمشو زیبای خفته گذاشت و انتظار بیدار شدن داشت. قسم خوردن هم دیگه فایده نداره. بهم بگو؛ فکر میکنی کی تا صبح نفس نمیکشه؟ درست حدس زدی، زندگی!

میدونم؛ میدونم که تو قرار نیست متوجه بشی اما اینجا دور گردونیه که با هربار چرخش چیزایی رو دیدم که وجود نداشتن. بهم بگو که قرار نیست مسئول چرخ و فلک دکمه ایست رو بزنه، حداقل نه تا وقتی که اون بالا بالاها واینستادیم

گوش بده...

تاسفم همیشگیه،دقیقا مثل دوست داشتنت. نقطه شروع جایی بود که باهم به باتلاقی به اسم من سفر کردیم. اگه میخوای بیای بیرون، پس حداقل شاخه های قلبمو نگیر. اونجا جاییه که با حضور روحت ساختمش.

باور کن تموم شد.

مون چایلد (هیرای) (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
Last Comments :
Made By Farhan TempNO.7