برام بخونش
میخواستم بیشتر منتظر بمونم ولی اینکارو نکردم؛ هرچند که بهم گفتی اگه لفتش میدادم تو اونجا بودی که زودتر از من برام بنویسی
وقتی که توی ایستگاه انتظار، منتظر رسیدن اتوبوس به مقصد تو بودم، سوار اتوبوس اشتباهی نشدم، فقط میخواستم ببینم چرا چراغای اون اتوبوس روشن نبود.من نترسیدم و روی یکی از صندلیا نشستم. وقتی غرق تاریکی کامل شدیم و دستمو به طرف چراغ قوه توی کیفم بردم،جلومو گرفتی و آروم آروم نشونم دادی که من توی تاریکی تو میدرخشم و همین کافیه.
ولی نبود؛ من دلم میخواست چراغای این اتوبوس روشن بشه تا بفهمم که تک مسافر این مسیر نیستم.بهم گفتی که نمیذاری تاریکی منو بترسونه و من بهت گفتم که اینجا تاریک نیست فقط چراغاشو روشن نکردی. با سکوتت نشونم دادی که اگه روشنشون کنی، چیزایی رو میبینی که دلت نمیخواد...
از پنجره بیرون رو نگاه کردم؛سایه های تنها توی تک تک مناظر رو به روم بود. سایه هایی که از دور به تصویر روبه روشون نگاه میکردن و حس متعلق بودن نداشتن...ماه، دریا، بارون، دشت و سبزه زار، بادبادک، خونه...
برگشتم و دوباره داخل اتوبوس رو نگاه کردم.راننده هم یه سایه بود.سرمو تکون دادم و یبار دیگه تکرار کردم:" میخوام چراغای اینجا روشن بشه"
چراغای کم سو، کم کم شروع به روشن شدن کردن و من تو رو روی صندلی کناریم دیدم...دیدمت با یه لبخند غمگین دستاتو به هم قفل کرده بودی و داشتی نگام میکردی. تو کنارم بودی اما فاصله بینمون بهم اجازه نمیداد دستتو بگیرم و بجاش، منم چشمامو نبستم...نگات کردم چون تو ترسناک نبودی...سایه هاتم ترسناک نبودن
سایه ها جنسیت ندارن،همونطور که تو جنسیت نداری. تو از جنس درخششی هستی که ماه توی تاریکیا به همه میدتش...از جنس دریایی که پر از قطره های بارون روزای بارونیه...دشت و سبزه زاری که گل و خار رو باهم داره...و بادبادکی که به ابرها میرسه.
من خونه تو میشم تا احساس متعلق بودن بهت دست بده و کوله پشتیمو توی این اتوبوس جا میذارم تا به بهونه برگردوندنش دوباره توی ایستگاه سراغم بیای. توی اون کوله پشتی پر از حرفای منه...اگه یه روزی نتونستم برات بدمشون، زیپشو باز میکنم تا خودت توشو ببینی.
ایستگاه آخری که توش پیاده میشم، میخوام قلبت باشه...چون دیگه اونجا سردم نمیشه
__________________________________________
*های های خیلی وقت بود ننوشته بودم...حقیقتا برای نوشتن نمیخوام خودمو مجبور کنم و نیاز دارم تا اکلیلای نوشتن خودشون برام ببارن:")
*بچه ها بخش پلی لیست رو من بالاخره افتتاح کردم و یدونه آهنگ فعلا گذاشتم توش اگه خواستین یه نگاه بندازین و پلی لیست خودتونم اونجا توی نظرات بنویسین...شاید ازشون انتخاب کردم و گذاشتم*-*
*بعضی وقتا میخوام انگلیسی بنویسم امیدوارم براتون سخت نباشه دیدن و خوندن اونجور پستا
*بعضی آدما یه پست ساده هم که بنویسن کلی کامنت میگیرن ولی خب یسریا هم مثل من اینجوری نیستن و مهم نیست چی بشه،همیشه آدمای کمی میان پیشش ولی من از جمعی که داریم همیشه خوشحال بودم چون میدونم که واقعا میخونین و منو میبینین...آریگاتو:")
*این پست برای کای نوشته شده
*چرا یسریا انقدر دوست کتابی دارن و کتاب هدیه میگیرن؟من عاشق کتابم ولی خیلی کم(شاید اصلا هیچوقت) کتاب هدیه نمیگیرمT-T