sᴏᴄɪᴀʟ ᴀɴxɪᴇᴛʏ :: Let's Call Here Home

Let's Call Here Home

𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂 Wednesday, 5 Bahman 1401، 09:45 PM

sᴏᴄɪᴀʟ ᴀɴxɪᴇᴛʏ

 

من برنگشتم؛اصلا حس میکنم معنی برگشتن یادم رفته

ولی اینو میدونم که حاضر نیستم هیچوقت به اون روزی برگردم که یه ماشینی دنبالم راه افتاده بود...یا حتی به دیروزم...دلم نمیخواد به هیچکدوم از حاطرات گذشته هام برگردم

فهمیدن و یا داشتن یه مریضی همیشه هم بد نیست...میدونین، منو کای تصمیم گرفتیم اسم مریضی و بیماری رو بذاریم "زخم" اینجوری قشنگتره.

از وقتی یسری چیزا راجب این زخم فهمیدم، حس میکنم خونواده واقعیمو پیدا کردم؛ افرادی که خودشون هم مثل منن...و دقیقا همون حس که میگن : "فکرشم نمیکردم یکی دیگه مثل من این چیزا رو تجربه کرده باشه"

و آره، دوباره و دوباره بهم ثابت شده من تنها کسی نیستم که این چیزا رو تجربه میکنم...هرچیزی که فکرشو میکردم، حتی عجیب ترین چیزایی که تا حالا به هیچکس نگفته بودم هم، فهمیدم توی افرادی بغیر از من هم وجود دارن.

بهش میگن "اضطراب اجتماعی"

!And yeah that actually sucks

و خب تنها زخمی نیست که دارمش.

کوچیکتر که بودم همش میخواستم برم بیرون؛ میدونین همون آزادی که هممون میخوایمش...تا اینکه بهش رسیدم و درواقع فهمیدم اصلا و ابدا نمیخوامش! به لطف کی؟ آره به لطف یسری افراد "مذکر" غیور. همون یبار حرف شنیدن بس بود تا کل روح و روانم باهم خورد شن، و شوکی که بهم وارد شد؟ خودمم شوکه کرد!

این همه سال از خونه بیرون نرفتن،جمع کردن شجاعتم،شوق و ذوق همشون توی اون لحظه رفتن...جوری که انگار از اول وجود نداشتن...و فهمیدم خونم امن ترین جای منه( راستش نیست چون بهاشو با اعصابم توی خونه میدم ولی حداقل میدونم توی اتاقمم=))

الان مجبورم برم بیرون...اگه کسی بود که باهاش برم و تنها نبودم همه چی خیلی بهتر میشد ولی نیست و هربار کلی استرس واسه یه مسافت خیلی کوتاه واقعا زیادیه...

فکرکنم به جایی رسیدم که به کسایی که توی خیابون تنهایی راه میرن، بتونم بگم خیلی شجاعن...بذارین اصلاح کنم:

"مخصوصا دخترایی که تنهایی توی خیابون راه میرن"

بهم میگن عادت میکنم،ولی میترسم از بس به عادت کردن فکرکنم که استرس یه روزی به بدنم عادت کنه و همونجا یقه قلبمو بگیره به دیدار اون بالایی برم :")

هرچقدر بیشتر راجب خودتون بفهمین،همونقدر بیشتر متوجه میشین چیکار کنین تا حس آرامش بیشتری به خودتون بدین.

سعی کنین با کسی باشین که بتونین باهاش خودتونو بیشتر بشناسین...بذارین کمکتون کنه...خودتون هم به خودتون کمک کنین و اینجوری به همدیگه کمک میکنین

*کای من خوشحالم که ما باهمیم:")

______________________________________________

+بهم راجب زخماتون بگین...اون زخما پرستیدنی ان

+کتاب معرفی کنییننن کلی کتاب نخونده دارم و هنوزم عاشق شنیدن اسم کتابای جدیدم!

+بعضی وقتا وبلاگ بعضیارو میبینم و خوشحال میشم که دنیاشون قشنگه

~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌ صاد نون Ayame ✧*。 MIZUKI .=.  سیسو  - زری シ‌‌‌ Bella ʾ ִֶָ𖥔 ݁ زی زی گولو  بلاسم کالیستا ‌ ‌
حرفاتون :
۱۰ حرفاتون
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
    5 Bahman 01، 22:04
    ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
    راجب این قضیه ، یسری ادمای احمق..باید بگم منم همینطور :)
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    5 Bahman 01، 22:24
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    بیا بغلم

    .
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
    5 Bahman 01، 22:05
    ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
    کتاب جدید ، الان دارم یکی از ما دروغ میگوید رو میخونم و فوق‌العاده‌ست 3>
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    5 Bahman 01، 22:25
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    عااا این مجموعه...گاد همین امروز زدم تو لیستم که بخرمش...فعلا نو مانی...من کمالگرام و متاسفانه تا مجموعه های قبلیم رو کامل نگرفتم نمیخوام یکی دیگه هم بخرم T-T

  • صاد نون
    5 Bahman 01، 22:06
    صاد نون
    +هیچ کس نیست که زخمی نداشته باشه:)
    هرکسی قد خودش زخم داره...

    +خوبه که میدونی این زخمو داری.
    این خودش کلی راهه.

    +به زخم ها عادت نمی‌کنیم
    باید مداواشون کنیم:)
    و یک تراپیست خوب گلی از گل های بهشت روی زمین است.
    اگ دشوارته ،تلفنی هم پیدا میشه...

    +منم رگه هایی از اضطراب اجتماعی رو دارم.
    و چیزی ک این روزا خیلی باهاش دست و پنجه نرم میکنم کمالگرایی منفیمه.
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    5 Bahman 01، 22:28
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    حرفات قشنگ بود ممنونم:)

    +یپ تجربه تراپیست داشتم و متاسفانه بد پیش رفته...دنبال خوبشم...و تلفنی...حقیقتا اینم نه چون بنظرم تراپیست باید حضوری واکنشاتو ببینه
    +وای راجب کمالگرایی حرف نزنیم که اصن...بعضی وقتا خیلی رومخه و اکثر وقتا جوری ذهن آدمو درگیر میکنه که نگم...
  • Ayame ✧*。
    6 Bahman 01، 10:29
    Ayame ✧*。
    متاسفانه منم این اضطراب اجتماعی رو دارم و همیشه از بیرون رفتن ، تنها بیرون رفتن میترسم چون خاطرات خوبی از این مذکر های غیور ندارم ، چنین آدم های بی شخصیتی باید از روی کره ی زمین محو بشن
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    6 Bahman 01، 16:37
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    اشکالی نداره. اینجارو خونه خودت حساب کن و بعد از تنهاییت لذت ببر💗
    +حالا این وسط منم میام بهت میپیوندم:")
  • MIZUKI .=.
    6 Bahman 01، 11:59
    MIZUKI .=.
    منم چند بار وقتی بیرون رفتم چیزایی دیدم که الان توی خونه موندنو به بیرون رفتن ترجیح میدم (:
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    6 Bahman 01، 16:38
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    اره واقعا....
  • سیسو -
    6 Bahman 01، 18:27
     سیسو  -
    وای من هدرات رو میخواممممم😭😭😭
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    7 Bahman 01، 23:21
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    هدراتم تورو میخوان😂🫂
  • زری シ‌‌‌
    6 Bahman 01، 20:25
    زری シ‌‌‌
    جالبیش اینجاس که با هرررر کدوم از دوستام که راجع به لمس توسط مذکرای مریض حرف زدم اونا هم تجربه شو داشتن /:
    یعنی این طوریه که فکر میکنم کل زنا و دخترای ایران حداقل یه بار همچینی شدن .
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    7 Bahman 01، 23:22
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    و این واقعیت غم انگیزیه که خیلیا هم سعی میکنن عادی نشونش بدن متاسفانه درحالیکه نیست!
  • Bella ʾ ִֶָ𖥔 ݁
    7 Bahman 01، 16:11
    Bella ʾ ִֶָ𖥔 ݁
    اضطراب اجتماعی خیلی بده و این اتفاقا دیگه درمانشو کلی سخت تر می‌کنه
    +وای نمی‌دونی چقدر منتظر بودم پست بزاری:")
    +اون دوتا گوربه کناررTT دلم براشون رفت:"))
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    7 Bahman 01، 23:23
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    اصلا نمیدونم درمانش چجوریه فقط میدونم دقیقا....
    +وای نمیدونی چقدر از اینکه اینو نوشتی و هستی خوشحالم میکنی:")
    +✨☁
  • زی زی گولو بلاسم
    10 Bahman 01، 18:44
    زی زی گولو  بلاسم
    سلااااااااام.
    خوبه که این رو فهمیدی که فقط تو اون زخم رو نداری و کسایی دیگه هم هستند این خیلی خوبه چون یه عده من من زیادی میکنند و اعصابم رو خط خطی. این نشونه بزرگ شدن ت.
    من هنوز هم همین مشکل رو دارم ولی مجبورم برم اون هم تنهایی ولی از جایی میرم که رو به خیابون و هرچی که احتیاط رو انجام میدم حتی بعضی وقت ها با خودم میگم چطوره با قیچی این ور اون ور تردد کنم خخخ.
    ولی خب چه میشه کرد به قول مامانم وحشی همه جا هست. :)
    نمیدونم این هم یه زخم یا نه ولی من مشکل دوست پیدا کردن دارم شاید از زیادی محتاط بودنم میاد یا شایدم از گیج بودم :)
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    20 Bahman 01، 14:37
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    سلاااام زی زی✨
    آره میدونی من واقعا بعضی وقتا نمیفهمم چرا سانسور میکنن یا چمیدونم سرپوشیده حرف میزنن...دلم نمیخواد اینجوری حرف بزنم مخصوصا وقتی که دارم راجب یه حقیقت و مشکل بزرگی حرف میزنم که میدونم ممکنه یسریا احساس تنهایی کنن راجبش
    و راجب تنهایی رفتن...اره دقیقا منم مجبور میشم یسری وقتا اینکارو بکنم و لعنت که کل اون مسیر فقط فکرمیکنم کاش اتفاقی نیوفته همین....
    دوست پیدا کردن...نه گیج نیستی...این واژه ای نیست که بخوام برات استفاده بشه...هنوز دوست مناسبی پیدا نکردی...و باورکن ادم یدونه دوست داشته باشه بهتر از سه تا ادم به اصطلاح دوست عه. تا همون موقع من دوست مجازیت بمونم توام دوست خودت بمون و بعد٬ زمانش که برسه پیدا میشه ؛)
  • کالیستا ‌ ‌
    22 Bahman 01، 19:39
    کالیستا ‌ ‌
    مخصوصا دخترایی که تنهایی توی خیابون راه میرن
    اینو خیلی می‌فهمم. وقتایی که تنها توی خیابون راه می‌رم همش یه حس عجیب و بدی دارم. هلم و سریع راه می‌رم. نه، اضطراب ندارم و تلاش می‌کنم از اون راه رفتن لذت می‌برم ولی تنها راه رفتن توی خیابونا دیگه برام مثل قبل «امن» نیست.
  • 𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    29 Bahman 01، 09:25
    𝓭𝓲𝓪𝓷𝓪 .𝔂
    آره...همش به این فکر میکنی نکنه الان یچیزی بشه؟
    و این خودش ذهن ادمو مشغول میکنه و خود به خود لذت بردن هم بی معنی میشه
    و امن بودن....خیلی وقته نا آشناست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Made By Farhan TempNO.7